کد مطلب:77768 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:122

نامه 045-به عثمان بن حنیف











و من كتاب له علیه السلام

الی عثمان بن حنیف الانصاری و هو عامله علی البصره و قد بلغه انه دعی الی ولیمه قوم من اهلها فمضی الیها.

یعنی و از مكتوب امیرالمومنین علیه السلام است به سوی عثمان پسر حنیف انصاری و او حاكم بود از جانب امیرالمومنین علیه السلام بر بصره و رسیده بود به امیرالمومنین علیه السلام كه او خوانده شده به دعوت ولیمه ی طایفه ای از اهل بصره، پس او رفته است.

«اما بعد یابن حنیف، فقد بلغنی ان رجلا من فتیه اهل البصره دعاك الی مادبه، فاسرعت الیها تستطاب لك الالوان و تنقل الیك الجفان و ما ظننت انك تجیب الی طعام قوم عائلهم مجفو و غنیهم مدعو. فانظر الی ما تقضمه من هذا المقضم، فما اشتبه علیك علمه فالفظه و ما ایقنت بطیب وجوهه فنل منه.»

یعنی اما بعد از حمد خدا و نعت رسول صلی الله علیه و آله، ای پسر حنیف، پس به تحقیق كه خبر رسید به من (كه) مردی از جوانان اهل بصره دعوت كرده است تو را به خورشی، پس شتافتی به سوی آن در حالتی كه پاكیزه ساخته شده بود از برای تو انواع طعامها را و نقل شده بود به سوی تو كاسه های بزرگ شراب را و گمان نداشتم كه تو اجابت دعوت كنی به سوی طعام جماعتی كه فقیر ایشان جفا كرده شده و محروم از دعوت باشند و مالدار

[صفحه 1120]

ایشان خوانده شده باشند به دعوت. پس نگاه كن به سوی چیزی كه می جائی از این طعام، پس آنچه مشتبه است بر تو دانستن حلال آن از حرام آن، پس بینداز از دهن تو و آنچه را كه یقین داری به پاكی راههای كسب او پس تناول كن از آن.

«الا و ان لكل ماموم اماما یقتدی به و یستضی ء بنور علمه، الا و ان امامكم قد اكتفی من دنیاه بطمریه و من طعمه بقرصیه، الا و انكم لاتقدرون علی ذلك و لكن اعینونی بورع و اجتهاد، فوالله ما كنزت من دنیاكم تبرا و لا ادخرت من غنائهما وفرا و لا اعددت لبالی ثوبی طمرا، بلی، كانت فی ایدینا فدك من كل ما اظلته السماء، فشحت علیها نفوس قوم و سخت عنها نفوس آخرین و نعم الحكم الله.»

آگاه باش و به تحقیق كه از برای هر پیروی كننده ای پیشوایی هست كه پیروی به او می كند و روشن می گردد به نور علم او، آگاه باش و به تحقیق كه پیشوای شما اكتفا كرده است از دنیای خود به دو جامه ی كهنه ی خود كه پیراهن و ردا باشد و از طعام خود به دو قرص نان از برای چاشت و شام خود، آگاه باش و به تحقیق كه شما قدرت ندارید بر اكتفا كردن بر این دو چیز، ولكن یاری كنید مرا به پرهیزكاری از محرمات و تلاش كردن در واجبات، پس سوگند به خدا كه جمع نكردم از دنیای شما از غیر مسكوكی را و ذخیره نكردم از غنیمتهای دنیا مال بسیاری را و مهیا نساختم از برای دو جامه ی پوسیده ی خودم جامه ی كهنه ی دیگری را. آری بود در دستهای تصرف ما باغ فدك از چیزهایی كه در زیر سایه ی آسمان است، پس بخل ورزیدند بر واگذاشتن آن نفسهای جماعتی كه عاصیان باشد و سخاوت و بخشش كردند از گذشتن آن نفوس جماعتی دیگر كه صاحبان حق باشند. و چه بسیار خوب حكم كننده است خدا یعنی در روز قیامت.

«و ما اصنع بفدك و غیر فدك و النفس مظانها فی غد جدث تنقطع فی ظلمته آثارها و تغیب

[صفحه 1121]

اخبارها و حفره لو زید فی فسحتها و اوسعت یداحافرها، لاضغطها الحجر و المدر و سد فرجها التراب المتراكم.

و انما هی نفسی اروضها بالتقوی لتاتی آمنه یوم الخوف الاكبر و تثبت علی جوانب المزلق. و لو شئت لاهتدیت الطریق الی مصفی هذا العسل و لباب هذا القمح و نسائج هذا القز و لكن هیهات ان یغلبنی هوای و یقودنی جشعی الی تخیر الاطعمه و لعل بالحجاز او بالیمامه من لا طمع له فی القرص و لا عهد له بالشبع.»

یعنی چه كار خواهم كرد با فدك و غیر فدك و حال آنكه نفس جایگاه او در فردا قبری است كه منقطع است در تاریكی آن اثرهای او و غایب است خبرهای او و گودالی است كه اگر زیاد كرده شود در گشادگی آن و فراخ گرداند آن را دستهای گودكننده ی آن، هر آینه بر هم گیرد آن را سنگ و كلوخ و سد كند رخنه های آن را خاك بر هم ریخته.

و نیست این نفس من مگر اینكه ریاضت می دهم او را به پرهیزكاری از برای اینكه بیاید در حالی كه ایمن باشد در روز ترس بزرگ و ثابت و برقرار باشد كناره های جای لغزیدن. و اگر خواسته باشم هر آینه یافته ام راه به سوی تحصیل صاف كرده شده ی این عسل دنیا را و مغز این گندم را و بافته شده های این ابریشم را، ولكن چه بسیار دور است اینكه غالب شود به من خواهش نفس من و بكشد مرا حرص طعام من به سوی برگزیدن طعامها و حال آنكه شاید كه باشد در حجاز و یمامه كسی كه طمعی نباشد از برای او در تحصیل قرص و معهود نباشد از برای او سیر شدنی. یعنی در حجاز و یمامه شاید كسی باشد كه قدرت بر تحصیل قرص نان و توانایی بر سیر شدن نداشته باشد.

«او ابیت مبطانا و حولی بطون غرثی و اكباد حری؟ او اكون كما قال القائل:


و حسبك داء ان تبیت ببطنه
و حولك اكباد تحن الی القد


ا اقنع من نفسی بان یقال: «امیرالمومنین» و لا اشاركهم فی مكاره الدهر، او اكون اسوه لهم فی جشوبه العیش؟ فما خلقت لیشغلنی اكل الطیبات، كالبهیمه المربوطه: همها علفها او المرسله شغلها تقممها، تكترش من اعلامها و تلهوا عما یراد بها، او اترك سدی او اهمل عابثا، او اجر حبل الضلاله، او اعتسف طریق المتاهه و كانی بقائلكم یقول: «اذا كان هذا قوت ابن

[صفحه 1122]

ابی طالب فقد قعد به الضعف عن قتال الاقران و منازله الشجعان».»

یعنی یا اینكه داخل شب گردم شكم بزرگ كرده از طعام خوردن و حال آنكه در حوالی من شكمها باشند گرسنه و جگرها باشند تشنه؟ آیا و من باشم چنانكه گفته است گوینده:

و بس است تو را درد داشتن اینكه داخل شب گردی با شكم پر از طعام و شراب و در اطراف تو جگرها باشند كه مشتاق باشند به سوی قدح چرمی آب خوردن.

یعنی در حوالی تو كسانی باشند كه از فقر و فاقه قدح چرمی برای آب خوردن نداشته باشند چه جای طعام و شراب. آیا قناعت می كنم از برای نفس خودم به اینكه گفته شود «امیر مومنان» و حال آنكه شریك نباشم ایشان را در مكروهات زمان؟ یا نباشم پیشوا از برای ایشان در بدی و زشتی زندگانی؟ پس مخلوق نشده ام از برای اینكه مشغول گرداند مرا خوردن طعامهای خوش، مانند چهارپایان بسته شده كه همت و قصد آنها علف خوردن ایشان است، یا مانند چهارپایان رها شده كه شغل آن چریدن میان دستهای ایشان است، پر می گردانند شكنبه ی خود را از علفهای خود و غافل باشند از چیزی كه اراده داشته شده است به ایشان از ذبح و سواری و بار كشیدن ایشان. یا اینكه واگذاشته شده باشم بی حاصل، یا واگذاشته شده باشم باطل، یا اینكه بكشم ریسمان گمراهی را، یا اینكه بیرون روم از راه در راه گمراهی. و گویا كه می بینم كه گوینده ی شما می گوید كه: «اگر اینست مقدار قوت پسر ابی طالب پس به تحقیق كه نشانده است او را ضعف و سستی از جنگ كردن با همسران و برابری كردن با دلیران.»

«الا و ان الشجره البریه اصلب عودا و الرواتع الخضره ارق جلودا و النابتات العذیه اقوی وقودا و ابطا خمودا. و انا من رسول الله صلی الله علیه و آله، كالصنو من الصنو و الذراع من العضد و الله لو تظاهرت العرب علی قتالی لما ولیت عنها و لو امكنت الفرصه من رقابها، لسارعت الیها و ساجهد فی ان اطهر الارض من هذا الشخص المعكوس و الجسم المركوس. حتی تخرج المدره من بین حب الحصید.»

یعنی آگاه باش و به تحقیق كه درخت دشتی چونكه آبخورش آن كم است چوب او

[صفحه 1123]

سخت تر است و درختان سبز بستانی چونكه آبخورش آنها بسیار است، پوست آنها نازكتر است و گیاههای دیمی كه آبخورش آنها اندك است، افروختن آنها قوی تر است و خاموش شدن آنها دیرتر است. یعنی پس در انسان نیز هر قدر اكل و شربش كمتر است اعضای او سخت تر است و در معركه ی كارزار دل او سخت تر باشد و آتش غضب او قوی تر و اخگر شجاعت او افروخته تر و فرونشستن مشعله ی خشم او و بازگشتن از مشغله ی جنگ او دیرتر باشد. و هر قدر خوردن و آشامیدنش بیشتر باشد، نازك پوست و سست دل و جبون و ترسناك باشد. و حال آنكه اتصال و یگانگی من با رسول خدا صلی الله علیه و آله، مانند اتصال نهالی است با نهالی كه از یك اصل رسته باشند و مانند اتحاد ساعد كارگر است با بازوی كارفرمای آن كه از یك عضو باشند. و سوگند به خدا كه اگر معین و یاور یكدیگر شوند این طایفه ی عرب بر مقاتله ی با من، هر آینه روبرنتابم از ایشان و چنانچه ممكن شود و دست دهد فرصت از زدن گردنهای ایشان هر آینه بشتابم به سوی آن و زود باشد كه جهد و كوشش كنم در اینكه پاك سازم زمین را از این شخص سرنگون و كالبد وارونه، یعنی معاویه ی معكوس و منكوس شده در شرك و كفر، تا اینكه بیرون رود كلوخ كفر از میانه ی دانه ی درو كرده ی اسلام.

«الیك عنی یا دنیا، فحبلك علی غاربك، قد انسللت من مخالبك و افلت من حبائلك و اجتنبت الذهاب من مداحضك! این القرون الذین غررتهم بمداعبك؟ این الامم الذین فتنتهم بزخارفك؟ ها هم رهائن القبور و مضامین اللحود! و الله لو كنت شخصا مرئیا و قالبا حسیا لاقمت علیك حدود الله فی عباد غررتهم بالامانی و امم القیتهم فی المهاوی و ملوك اسلمتهم الی التلف و اوردتهم موارد البلاء، اذ لاورد و لا صدر!»

یعنی برگرد به سوی تو از من ای دنیا كه ریسمان مهار توست بر كوهان تو، به تحقیق كه من جستم از چنگالهای تو و رستم از دامهای تو و اجتناب كردم از رفتن از لغزشگاه تو. كجا باشند آن گروهی كه فریب دادی ایشان را به بازی كردن خود؟ كجا باشند آن جماعتی كه مفتون ساختی ایشان را به زیب و زینت خود؟ اینك باشند ایشان گروهای گورها و فروگرفته شده ی لحدها! و سوگند به خدا كه اگر بودی تو شخصی دیده شده

[صفحه 1124]

و كالبدی محسوس شده، هر آینه برپا می داشتم بر تو حدهای خدا را، در حق بندگانی كه فریب دادی ایشان را به آرزوها و در حق امتانی كه انداختی ایشان را در پرتگاهها و در حق پادشاهانی كه سپردی ایشان را در نیست شدن و فرود آوردی ایشان را در آبگاههای بلا، در هنگامی كه نبود هنگام وارد شدنی و نه هنگام بازگشتنی.

«هیهات! من وطی دحضك زلق و من ركب لججك غرق و من ازور عن حبالك وفق و السالم منك لایبالی ان ضاق به مناخه و الدنیا عنده كیوم حان انسلاخه.

اعزبی عنی! فوالله لا اذل لك فتستذلینی و لا اسلس لك فتقودینی. و ایم الله یمینا استثنی فیها بمشیئه الله لاروضن نفسی ریاضه تهش معها الی القرص، اذا قدرت علیه مطعوما و تقنع بالملح مادوما.»

یعنی چه بسیار دور است آن بلاها! كسی كه گام زد در جایگاه لغزش تو لغزید و كسی كه سوار شد در میان دریای تو غرق گشت و كسی كه منحرف شد از دامهای تو توفیق یافت و كسی كه سالم گشت از شر تو باكی ندارد از اینكه تنگ شود خوابگاه او و دنیا در نزد او مانند روزی است كه نزدیك باشد وقت در گذشتن او.

دور شو از من! پس سوگند به خدا كه رام نیستم از برای تو تا اینكه خوار سازی مرا و نرم نیستم از برای تو تا بكشی مهار مرا، سوگند به خدا سوگندی كه استثنا می كنم در آن مشیت خدا را كه هر آینه ریاضت می دهم نفس خود را ریاضت دادنی كه شاد باشد نفس با آن ریاضت به سوی قرص نانی اگر قادر شود بر آن از روی خوردنی بودن و قناعت كند به نمك از روی نان خورش بودن.

«و لادعن مقلتی كعین ماء نضب معینها، مستفرغه دموعها، اتمتلی السائمه من رعیها فتبرك و تشبع الربیضه من عشبها، قتربض؟ و یاكل علی من زاده فیهجع؟! قرت اذا عینه اذا اقتدی بعد السنین المتطاوله بالبهیمه الهامله و السائمه المرعیه.»

یعنی و هر آینه وامی گذارم حدقه ی چشم مرا مانند چشمه ی آبی كه فرورفته باشد آب روان او، در حالتی كه خالی كرده شده است اشكهای او. آیا پر می شود شكم حیوان چرنده از چریدن خود تا بخوابد و سیر می گردد گله ی گوسفند از علف خود تا بخوابد،

[صفحه 1125]

و می خورد علی از توشه ی خود تا خواب كند؟! روشن باد در این هنگام چشم او! هرگاه پیروی كند بعد از سالهای بسیار دراز به چارپایان به صحرا واگذاشته شده و حیوانات چراكننده ی محفوظ شده.

«طوبی لنفس ادت الی ربها فرضها و عركت بجنبها بوسها و هجرت فی اللیل غمضها، حتی اذا غلب الكری علیها افترشت ارضها و توسدت كفها فی معشر اسهر عیونهم خوف معادهم و تجافت عن مضاجعهم جنوبهم و همهمت بذكر ربهم شفاههم و تقشعت بطول استغفارهم ذنوبهم، «اولئك حزب الله، الا ان حزب الله هم المفلحون».

فاتق الله یابن حنیف و لتكفك اقراصك لیكون من النار خلاصك.»

یعنی خوشا به حال نفسی كه ادا كرد به سوی پروردگار خود واجب خود را و بمالید به پهلوی خود شدت خود را و ترك كرد در شب چشم بر هم زدن و خواب خود را، تا اینكه در وقتی كه غالب گشت نعاس بر او فراش ساخت زمین خود را و بالین گردانید كف دست خود را، در میان گروهی كه بیدار دارد چشمهای ایشان را ترس روز معاد ایشان و دور گشته باشند از خوابگاههای ایشان پهلوهای ایشان و همهمه و آواز پنهان كرده باشد در ذكر پروردگار ایشان لبهای ایشان و زایل شده باشد به سبب درازی زمان استغفار ایشان گناهان ایشان. «آن جماعت گروه خدا باشند و آگاه باش كه گروه خدا ایشانند رستگار در روز قیامت.»

پس بترس خدا را ای پسر حنیف! و هر آینه باید كفایت كند تو را قرصهای نان تو، تا اینكه باشد از آتش خلاص شدن تو.

[صفحه 1126]


صفحه 1120، 1121، 1122، 1123، 1124، 1125، 1126.